خداوندا شبم را روز گردان چو روزم بر جهان پیروز گردان شبی دارم سیاه از صبح نومید دراین شب رو سپیدم كن چو خورشید غمی دارم هلاك شیر مردان برین غم چون نشاطم چیرگردان ندارم مطاقت این كوره تنگ خلاصی ده مرا چون لعل از این سنگ تویی یاری رس فریاد هركس به فریاد من فریاد خواند رس ندارم طاقت تیمار چندین اغثنی یا غیاث المستغیثین به آب دیده طفلان محروم به سوز سینه پیران مظلوم به بالین غریبان بر سر راه به تسلیم اسیران در بن چاه به داور داور فریاد خواهان به یارب یارب صاحب گناهان به دامن پاكی دین پرورانت به صاحب سرّی پیغمبرانت به محتاجان در بر خلق بسته به مجروحان خون نبر خون نشسته به دور افتادگان از خان ومان ها به واپس ماندگان از كاروان ها به وردی كز نوآموزی برآید به آهی كز سر سوزی برآید به ریحان نثار اشك ریزان به قرآن و چراغ صبح خیزان به نوری كز خلایق در حجاب است به انعامی كه بیرون از حساب است به مقبولان خلوت برگزیده به معصومان آلایش ندیده به هر طاعت كه نزدیكت صواب است به هر دعوت كه پیشت مستجاب است بدان آه پسین كز عرش پیش است بدان نام مهین كز عرش پیش است كه رحمی بر دل پر خونم آور و زین غرقاب غم بیرونم آور اگر هر موی من گردد زبانی شود هر یك ترا تسبیح خوانی هنوز از بی زبانی خفته باشم ز صد شكرت یكی ناگفته باشم تویی در پردهء وحدت نهانی فلك را داده بر در قهرمانی خداوندیت را انجام و آغاز نداند اول و آخر كسی باز به درگاه تو در امید و در بیم نشاید راه بردن جز به تسلیم اگر روزی دهی ور جانستانی تودانی هر چه خواهی كن تودانی به توفیق توام زین گونه بر پای برین توفیق توفیقی برافزای من رنجور، بی طاقت عیارم مده رنجی كه من طاقت ندارم ز من ناید به واجب هیچ كاری گر از من ناید آید از تو باری به انعام خودم دلخوش كن این بار كه انعام تو بر من هست بسیار زتو چون پوشم این راز نهانی؟ و گر پوشم تو خود پوشیده دانی
سعیدخسروي دکترداروسازودبیربازنشسته زیست شناسی هستم، که امروز درکناررب النوع رافت وشفقت ومهربانی روزگارمی گذرانم.آن عزیزی که نهال مهرومحبتش همچنان درفضای زندگیم گل افشانی وعطرافشانی می کند
**عزيزان برداشت ازوبلاگ باذکرماخذ آزاد می باشد**